خشونت

*دوري از خشونت در رسوا كردن خشونت و طرد خشونت طلبان در ايجاد امنيت و صلح بسيار حائز اهميت است.



*پاسخ گاندي در دهه 1930 به اين پرسش كه يهوديان آلمان بايد در برابر هيتلر چه كار كنند: " آنان بايد دست به يك خود كشي جمعي بزنند تا وجدان عمومي را در سراسر جهان برانگيزند"

خود كشي دسته جمعي ارئه راهكاري است توسط پيامبر عدم خشونت براي مقابله با خشونت سازماندهي شده ي حكومتي كه بيش از هزاران هزار يهودي را در سراسر دنيا قتل عام كرد و جمله ي قبل از آن ارائه دهنده پيشنهادي است براي ايجاد امنيت و صلح. بي شك هر دو بيان كننده ي تفكري واحد براي مقابله با خشونت اند. طرد خشونت براي مفعولين خشونت تا وجدان فاعلان شايد كه آزرده شود.

تاريخ انسان تاريخ كنش و واكنش ميان خدايگاني و بندگي است و اين كنش زماني آغاز مي شود كه انسان بخواهد خود و آرزوي خود را بر ديگري تحميل كند. خشونت امري است واقعا موجود در كنش براي كسب منفعتي كه در تقابل و تضاد با منفعتي ديگر است. اين كنش همان پيكار تا پاي جان است براي تحميل خويش بر ديگري و از آن جهت تا پاي جان كه تضاد منافع به معناي براورده شدن نفعي در مقابل نابودي نفع ديگر است، به اين معني كه نمي توان دو منفعت در كنار هم براورده شود بلكه يك طرف براي كسب منفعت يا بايد نابود شود يا دست از كسب منفعت بكشد و دگرگون شود تا منفعت طرف ديگر برآورده شود.
خشونت از ذات خشن طبيعت انسان نشات نمي گيرد، كه با پند اخلاقي بر طرف گردد همچنين خشونت ساختاري حكومت ها از جنون آنان نشات نمي گيرد كه با آزردن و برانگيختن وجدانشان برطرف گردد. در عمل اجتماعي تخاصم و خشونت ميان افراد در تضادي ريشه دارد كه در ارتباط مستقيم با مفاهيمي همچون منافع طبقاتي، منافع اقتصادي و منافع سياسي است. از نظر دور نگه داشتن اين مفاهيم و عدم ريشه يابي خشونت ساختاري در تضاد منافع طبقاتي و اقتصادي همان ارائه راهكار احمقانه و فاجعه بار خودكشي دسته جمعي است.

ساختار حكومت از بالا و جنبش هاي اجتماعي از پايين، دقيقا در نقشي اين چنين -خدايگاني و بندگي- ظاهر مي شوند. بدين معني كه بين منافع جنبش هاي اجتماعي از پايين و ساختار قدرت از بالا تضادي آشتي ناپذير موجود است كه اين تضاد سبب مي شود، خشونت در رابطه آن ها موجود بوده و بازتوليد شود. در اين رابطه هر كنشي براي تحميل يكي بر ديگري به معني براورده شدن نفعي و نابودي نفعي ديگراست كه ‌لاجرم خشونت آميز است. به طور مثال گشت ارشاد خشونتي است از سمت ساختار قدرت براي كسب منفعتي - حفظ جامعه با معيارهاي ارزشي خود- كه در تضاد با منافع زنان است كه جامعه اي با معيارهاي متفاوت مي خواهد. طرح ارتقاي امنيت اجتماعي همان خشونت لازم براي سركوب اعتراضات خياباني مردم است و يا به صورت كلي تر پليس خشونت عينيت بافته حكومت است براي حفظ تحميل طبقه حاكم بر طبقه محكوم كه در تضاد با منافع طبقه محكوم است. پس همان طور كه مشخص است خشونت امريست موجود كه در رابطه ي تضاد آميز غير قابل انكار است.

در چنين رابطه ايي طرد خشونت امكان پذير نيست مگر با دگرگوني در ماهيت و منافع خود و يا نابود كردن خويشتن. بر فرض محال كه بتوان طرد خشونت كرد (به اين معني كه اگر باتومي بر سرت زدند بدون احساس درد با بوسيدن دست سرباز بگذاري باتوم ديگري هم بر سرت بكوبند) گرچه اين طرد خشونت در ايجاد امنيت از نوع ملي و صلح مبتني بر استثمار، فقر، بي كاري و نظمي كه ساختار قدرت چيده و قانوني كه قانون بندگي توست حائز اهميت است ولي در رسوا كردن خشونت و طرد خشونت طلبان كوچكترين نقشي ايفا نمي كند. پند اخلاقي طرد خشونت در برابر چنين خشونت دائما موجودي تنها نوعي پاسيفسيم و بي عملي تجويز مي كند كه از دل آن ايده ايي تحت عنوان "عملكرد با مشروعيت قانوني" بيرون مي آيد كه مي خواهد عملكرد جنبش هاي اجتماعي را تا آن حد محدود كند كه در حوزه ي قانون بگنجد در حوزه ي نظمي كه چيزي نيست مگر خشونت حاكم، كه به لباس قانون در آمده است. جالب آنكه زماني اين تئوري تا آن جا ريشه مي دواند كه عملكردي كه به دليل سركوب فراوان، محدوديت ها را تاب نياورده و از قانون موجود فراروي كرده است را نيز با برچسبي قانوني عرضه مي نمايند، غافل از آنكه اين مشي تنها به ارزشمند كردن قانوني - كه قانون بردگي طبقه محكوم و تحميل شده از طبقه حاكم است- مي انجامد. بردن هر عمل اجتماعي زير لواي قانون و سنجيدن آن با قانوني بودن و قانوني نبودن چيزي نيست مگر حفظ نظم موجود حفظ نظمي كه بر پايه و بن خشونت طبقه حاكم بر طبقه محكوم است و در نهايت چيزي نيست مگر حفظ خشونت طبقه حاكم.

هنگامي كه خشونت ساختار قدرت براي حفظ منفعت به كرسي نشسته اش لحظه لحظه بر مردم اعمال مي شود. پند اخلاقي طرد خشونت نه تنها كارايي ندارد و راه به جايي نمي برد بلكه از سمت توده دانشجو نيز احمقانه مي نمايد. اين حماقت در 17 آذر زماني كه سردمداران تحكيم در برنامه ايي كه خودشان بانيان آن بودند فرياد مي زدند كه برنامه تمام شده، از اين لحظه به بعد برنامه از آن ما نيست و ما هيچ مسئوليتي نداريم به وضوح مشخص مي شود و نشان مي دهد كه هيچ پند اخلاقي نمي تواند تاثيري بر واقعيتي كه موجود است بگذارد و توده دانشجو نشان مي دهد كه نيروي مادي را با نيروي مادي جواب مي دهد. علي رغم تمام حرف هاي اخلاقيون گيت ها كه خشونت عينيت يافته ساختار قدرت براي سركوب دانشجويان است توسط توده ي دانشجو شكسته مي شود. و دانشجو خود را تحميل مي كند. همچنين در پروژه دفن شهيد دردانشگاه دانشجو بار ديگر نشان مي دهد خشونت تحميل شده را با طرد خشونت پاسخ نمي دهد بلكه با ايستادني قهرآميز در مقابل خشونت حاكم است كه قصد در افشا سازي و رسوا كردن خشونت طلبان مي كند و نه با بي عملي و پاسيفيسم. و در مقابل تمامي پندها يي كه زير عنوان دعوت به هشياري و ... به دانشجويان داده شد دانشجويان واقعيت مادي را درك كرده و در مقابل خشونت مي ايستند و خود را تحميل مي كنند. با اين تحميل به تمامي اينگونه پند ها نيشخند حماقت مي زنند.

همايون جهانگير

هیچ نظری موجود نیست: