.

"و در آغاز عمل بود "

بحثي پيرامونِ فاعلِ فعلِ تغيير دادن يا گودوي ِ موعود


حالا يكي وارد ميشود و ميگويد : آقايان ، خانمها ، بزرگان ، گودو نمي آيد.
پرده فرو مي افتد. برمي خيزند به تشويقِ بازيگران به رسمِ معهود و انتظار ميكشند گودو به صحنه آيد!!!
اين صحنهء پايانيِ نمايشِ زندگيِ كساني است كه به شرايط تن ميدهند و مينالند اما تن نميزنند ، تقدير گراياني نه نستوه و استوار كه زبون و خار فرياد بر مي آورند:

كاوه اي پيدا نخواهد شد دريغ......... كاشكي اسكندري پيدا شود

و جايگاه خويش را از جمله اي با فعلِ متعدي تغيير دادن حذف ميكنند و جمله را با فعلِ لازم1 مينگارند:

جهان تغيير كرده است2

اين بيگانگي جهان پيرامون من كه در آن ميزيم ، با آن معنا مي يابم و بودنِ انساني را كه لازمه آن خودآگاهي است از خويشتن خالي ميكنم باعث ميشود مغلوبِ جهاني شوم كه خود ساخته ام و اين از خودبيگانگي مرا از آن باز ميدارد كه لحظه اي بينديشم كه خود نيز ميتوانم اين ساختار را تغيير دهم.
عمر اسطورهء نجات دهنده اي كه در راه است به قدمتِ تاريخ از خود بيگانگي است و گويي چنان در ذهن آدميان رسوب نموده كه ديگر به اين امر معترف نيستند كه:

"اين واقعيت كه بنيانِ زمينيِ خويشتن را از خود جدا ميكند و چون قلمرو مستقلي در ابرها مستقر ميشود، فقط بايد بر اساسِ از هم گسيختگي و تناقضِ درونيِ اين بنيانِ زميني تبيين شود . بنابرين بنيانِ زميني خود بايستي در آغاز در تضادِ دروني اش شناخته شود و آنگاه با محوِ تضاد، در عمل دگرگون شود ."

آنچه تاريخ در سه دهه اخير به نمايش ميگذارد تضادِ بينِ خواستِ مردم و ثمرهِ تحققِ كنشِ فردي-جمعي آنان است . انقلابي كه غصب ميشود . در طول زمان مسخ شده و ديگر آشنا نمي نمايد(!!!) و هيچ منجي بشري حتي به معجزه عصاي پيامبري نميتواند (و نخواهد خواست) هم علتِ اين تضاد را رفع كند هم شيوه را ديگر كند زيرا دگرگونيِ عمليِ بنيانِ زمينيِ آنكه تضاد را از بين ميبرد بدونِ آگاهي و عملِ خود او ميسر نيست.
از اين منظر جبر گرايي و تقدير پذيري امري كاملا غير عقلاني است3 و تاريخ را ميتوان شرح فعاليت هاي انساني ناميد :

"تاريخ هيچ كاري انجام نميدهد ، مالك ثروت سرشار نيست ، نميجنگد. انسان ، انسانِ زندهء حقيقي است كه همه كار انجام ميدهد . مالك است و ميجنگد. تاريخ موجودِ جداگانه اي نيست كه هدفهاي خود را داشته باشد و انسان را چون ابزار دستيابي به اين هدفها به كار گيرد. تاريخ چيزي نيست جز فعاليتهايِ بشر كه هدفهاي خود را دنبال ميكند."

پس مردماني كه در شكل گيري تاريخ خود كنشي ندارند، در تشكيل صورت جديد جهان حضور نداشته و با آن به همان اندازه بيگانه اند.
___________________________________________
[1] تغيير ميدهم -
[2] زمونه عوض شده -
[3] اشاره به جمله بي معناي " زمان همه چيز را درست ميكند"

هیچ نظری موجود نیست: