نامهاي از سال به طولانيترين شب تاريخ سرزمينم
گلخندهاي اگرچه سرخ، خاطرهاش زيباست
گلخندهاي اگرچه سرخ، خاطرهاش زيباست
شب گستردهاي كه براي حفظ امنيت بازار و اصولگرايانش به مدد قواي نظامي فرماندهي كل، در جهت حفظ منافع جهاني نوليبرالها در ايران سايه گستردهاست، قربانيان خود را همانند سالهاي ميانيدههي 1350 از بين بهترين فرزندان اين مرز و بوم انتخاب ميكند.
دستگيري، زندان و شكنجهي ناروايي كه اين روزها بر دانشجويان، از سوي حكومت جمهوري اسلامي روا ميشود، نمونهي تكرار تلختر از هميشهي تاريخ تاريك مبارزه و سرنوشت محتوم مبارزان روشنگري در اين سرزمين است؛ حال كه چنين هست، آيا بايد به نظارهي آن نشست؟ فحاشان اپوزوسيون و گل آلودكنندگان گند آب سياست ايران به كنار، آگاهان و فعالان كارآمد طيفها و گروهها و احزاب و سازمانها و هزاران هزار«هاي» ديگر كه رشد قارچگونه و حيات متورمشان در دههي اخير بر پشت شلاق خوردهي جوانان ناراضي ايران است، اينزمان، شب يلدا را به رسمي نو و بيمعنا مبارك باد ميگويند. حال كه نمك ميپاشند و از دور نيشتر خندهاي بر لب، فرياد «وا آزادي» سر ميدهند. چرا هم آنها اين همه بر دستگيري دانشجويان طيف چپ تاكيد ميكنند؟ و هم، بعضي مجلههاي هر هفته! خطر چپها را گوشزد ميكنند؟ آنها را بايد خفه كرد، اين است شعارشان.
ـ مگر بارها نكردهاند، پس اين چيست كه هر بار قطور تر و تواناتر روئيده...
چرا چپها به اين دام ميافتند و باور ميكنند تافتهاي هستند، جدا بافته از گليم مندرس مردم اين سرزمين، مگر آدمي و ظلمي كه ظللاله كنوني روا ميدارد، قياس انديشهگي بر ميتابد و مفري با اين سخنان فرقهاي مييابد؟
ـ پاسخ را ميگذارم خودشان بعد از چلهنشيني اين شب بلند بخوانند!
در چنين موقعيتي زمان آن رسيده كه طيفهاي مختلف نيروهاي چپ و دمركراسي خواه براي يك بار هم كه شده، به ضرورت نجات جان جوانهايي كه هزينههاي بسيار براي بارور شدنشان پرداخت شده، در يك وحدت نظري پيشرونده كه به سوي وحدت عمل انسجام يابد، حركت كنند؛ نيروهاي چپ بايد در برابر گروههايي كه با تاكيد بر انديشهي دانشجوهاي در بند، آنها را از آن خود دانسته و ميخواهند حركت دانشجوها را به نفع خود، براي تمديد ويزاهايشان و ادامهي دريافت مقرريشان در آن سوي آبها، مصادره كنند، بايستند. انديشهي چپ را نبايد در كنج ديوار و جدا از جامعه قرار داد و با مظلومنمايي آن را پراهميت جلوه داد. دانشجوهاي در بند تفاوتي با روزنامهنگاران، كارگران و معلمهاي دربند ندارند. نيروهاي دموكراتيك و مردمي نبايد تبعيض انديشهگي قائل شده و صرفاً به دليل نوع نگرش به نظام اقتصادي و اجتماعي، مسائل انساني را ارزشگذاري كنند. در اين شب سياه طولاني، بايد براي هميشه به اين نوع نگاه يكجانبه به انسان، خاتمه داد، و اين يكي از كليدهاي فرداي روشن، روز ما خواهد بود.
سنگرگيري پشت ژستهاي پرطرفدار و ديوانهوار ضد امپرياليستي قدرت مداران مزدور، ماندن در اردوي امن امپرياليستپروردههاي پروار كنوني، تكرار همان خطاي سه دههي پيش است كه ضد امپرياليست ميخواند آن را كه نيامده تيغ بر گلوي هواداران سادهانديشاش نهاده بود.
اينك اما جاي جدال بر اين مباحث تاريخي، اما مهم، نيست و جدا سازي مقصر هدف نخواهد بود، كه آدميان همه در پديداري آنچه بر آنان ميرود سهيماند و شريك، اما همه ذينفع نخواهند بود و همين، نكته است كه وقتي كژراهه گشوده ميشود، راست را از ناراست تميز ميدارد و آن را كه نفع نبرده نه مبرا كه متهم هم نميسازد.
اينك اما دانشجويان را دريابيم. فارغ از جهت انديشهشان كه از همه طيف درآنان كما بيش هست و ما منتقدان حكومت نبايد دنبال راه آن، هر جمع دست از جان شستهاي را مقدس مابانه 72 تا بشماريم تا حقانيتي را كه هست، در ذهن ملولمان حقتر نشان دهيم.
حقيقت را اين روزها در پس ديوارهاي قلعهي اوين ميتوان ديد، نه سر بريدهي در ميدان و نه گلولهباران تاريخ سرخ هميشه برفراز. حقيقت سويه و راستا ندارد، حقيقت جوانهايي هستند كه آروزهايشان بزرگ و دستهايشان كوچك است. حقيقت گلخندهي هندوانهي شب يلداست كه اگرچه سرخ، اگرچه شيرين، خاطرهي تابستانياش، احياگر اميدهاي ماست براي گذران اين شب سرد و طولاني و تيره.
احمد زاهدی لنگرودي
دستگيري، زندان و شكنجهي ناروايي كه اين روزها بر دانشجويان، از سوي حكومت جمهوري اسلامي روا ميشود، نمونهي تكرار تلختر از هميشهي تاريخ تاريك مبارزه و سرنوشت محتوم مبارزان روشنگري در اين سرزمين است؛ حال كه چنين هست، آيا بايد به نظارهي آن نشست؟ فحاشان اپوزوسيون و گل آلودكنندگان گند آب سياست ايران به كنار، آگاهان و فعالان كارآمد طيفها و گروهها و احزاب و سازمانها و هزاران هزار«هاي» ديگر كه رشد قارچگونه و حيات متورمشان در دههي اخير بر پشت شلاق خوردهي جوانان ناراضي ايران است، اينزمان، شب يلدا را به رسمي نو و بيمعنا مبارك باد ميگويند. حال كه نمك ميپاشند و از دور نيشتر خندهاي بر لب، فرياد «وا آزادي» سر ميدهند. چرا هم آنها اين همه بر دستگيري دانشجويان طيف چپ تاكيد ميكنند؟ و هم، بعضي مجلههاي هر هفته! خطر چپها را گوشزد ميكنند؟ آنها را بايد خفه كرد، اين است شعارشان.
ـ مگر بارها نكردهاند، پس اين چيست كه هر بار قطور تر و تواناتر روئيده...
چرا چپها به اين دام ميافتند و باور ميكنند تافتهاي هستند، جدا بافته از گليم مندرس مردم اين سرزمين، مگر آدمي و ظلمي كه ظللاله كنوني روا ميدارد، قياس انديشهگي بر ميتابد و مفري با اين سخنان فرقهاي مييابد؟
ـ پاسخ را ميگذارم خودشان بعد از چلهنشيني اين شب بلند بخوانند!
در چنين موقعيتي زمان آن رسيده كه طيفهاي مختلف نيروهاي چپ و دمركراسي خواه براي يك بار هم كه شده، به ضرورت نجات جان جوانهايي كه هزينههاي بسيار براي بارور شدنشان پرداخت شده، در يك وحدت نظري پيشرونده كه به سوي وحدت عمل انسجام يابد، حركت كنند؛ نيروهاي چپ بايد در برابر گروههايي كه با تاكيد بر انديشهي دانشجوهاي در بند، آنها را از آن خود دانسته و ميخواهند حركت دانشجوها را به نفع خود، براي تمديد ويزاهايشان و ادامهي دريافت مقرريشان در آن سوي آبها، مصادره كنند، بايستند. انديشهي چپ را نبايد در كنج ديوار و جدا از جامعه قرار داد و با مظلومنمايي آن را پراهميت جلوه داد. دانشجوهاي در بند تفاوتي با روزنامهنگاران، كارگران و معلمهاي دربند ندارند. نيروهاي دموكراتيك و مردمي نبايد تبعيض انديشهگي قائل شده و صرفاً به دليل نوع نگرش به نظام اقتصادي و اجتماعي، مسائل انساني را ارزشگذاري كنند. در اين شب سياه طولاني، بايد براي هميشه به اين نوع نگاه يكجانبه به انسان، خاتمه داد، و اين يكي از كليدهاي فرداي روشن، روز ما خواهد بود.
سنگرگيري پشت ژستهاي پرطرفدار و ديوانهوار ضد امپرياليستي قدرت مداران مزدور، ماندن در اردوي امن امپرياليستپروردههاي پروار كنوني، تكرار همان خطاي سه دههي پيش است كه ضد امپرياليست ميخواند آن را كه نيامده تيغ بر گلوي هواداران سادهانديشاش نهاده بود.
اينك اما جاي جدال بر اين مباحث تاريخي، اما مهم، نيست و جدا سازي مقصر هدف نخواهد بود، كه آدميان همه در پديداري آنچه بر آنان ميرود سهيماند و شريك، اما همه ذينفع نخواهند بود و همين، نكته است كه وقتي كژراهه گشوده ميشود، راست را از ناراست تميز ميدارد و آن را كه نفع نبرده نه مبرا كه متهم هم نميسازد.
اينك اما دانشجويان را دريابيم. فارغ از جهت انديشهشان كه از همه طيف درآنان كما بيش هست و ما منتقدان حكومت نبايد دنبال راه آن، هر جمع دست از جان شستهاي را مقدس مابانه 72 تا بشماريم تا حقانيتي را كه هست، در ذهن ملولمان حقتر نشان دهيم.
حقيقت را اين روزها در پس ديوارهاي قلعهي اوين ميتوان ديد، نه سر بريدهي در ميدان و نه گلولهباران تاريخ سرخ هميشه برفراز. حقيقت سويه و راستا ندارد، حقيقت جوانهايي هستند كه آروزهايشان بزرگ و دستهايشان كوچك است. حقيقت گلخندهي هندوانهي شب يلداست كه اگرچه سرخ، اگرچه شيرين، خاطرهي تابستانياش، احياگر اميدهاي ماست براي گذران اين شب سرد و طولاني و تيره.
احمد زاهدی لنگرودي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر