در دفاع از تحریم

امروز در شرايطی فضای انتخاباتی، جامعه را تحت تأثير قرار داده که بازداشت فعالين کارگری، زنان، قوميتی و دانشجويی ادامه دارد. فشار اقتصادی روز افزون، تورم افسار گسيخته، بيکاری و اعتياد طبقات فرو دست جامعه را به ستوه آورده است. آزادی های سياسی و اجتماعی، آزادی انديشه و بيان همچنان سرکوب می شوند. هنوز مجازات خشن و ننگين اعدام و سنگسار اجرا می شود.

اصرار حاکميت اسلامی بر ادامه ی پروژه ی هسته اي، ايران را در موقعيت انزوای بين المللی قرار داده، قطعنامه های شورای امنيت، يکی پس از ديگری عليه ايران صادر شده اند و تشديد تحريم سياسی و اقتصادی، فشار اقتصادی بر مردم را بيشتر کرده است.
ماه هاست که حقوق معوقه ی شمار قابل توجهی از کارگران پرداخت نشده است. حد اقل دستمزد کارگران که توسط حاکميت به آنان تحميل شده است، از خط فقر 800 هزار تومانی که به طور رسمی اعلام شده به مراتب پايين تر است. آخرين اصلاحات قانون کار در جهت تضييع هر چه بيشتر حقوق کارگران به تصويب رسيده است. در چنين شرايطی کارگران از کوچک ترين فرصتی برای اعتراض به اين شرايط برخوردار نيستند، چرا که حق اعتصاب و ايجاد تشکل های مستقل کارگری به رسميت شناخته نمی شود.
حق تعيين سرنوشت برای قوميت های تحت ستم به رسميت شناخته نمی شود، آنها از بديهی ترين حقوق خود يعنی حق تحصيل به زبان مادری محروم هستند. توزيع نابرابر امکانات بين استان های کشور و تضييع حقوق قوميت های تحت ستم همچنان ادامه دارد. مردم اين مناطق به دليل محروميت بيش از ديگران با مشکلاتی چون اعتياد و بيکاری دست و پنجه نرم مي کنند.
زنان ايرانی همچنان از طريق قوانين نابرابر و زن ستيز تحت فشار قرار می گيرند. برای کار برابر، دستمزد برابر دريافت نمی کنند و به کار های سطح پايين و کم در آمد ترگماشته می شوند. حجاب اجباری همچنان به آنها تحميل می شود. صدا و سيما به شکل رسمی، چند همسری را تبليغ می کند، و مجلس و دولت با تصويب و اجرای قوانين جديد چند همسری را تسهيل می نمايند. علاوه بر اين حکومت سعی می کند که از طريق سهميه بندی جنسيتی با خانه نشين کردن دختران، با موج جديد آگاهی روز افزون زنان مقابله کند.
سرکوب، بازداشت و پرونده سازی عليه فعالين دانشجويی ادامه دارد. شمار زيادی از دانشجويان به دستور نهاد های امنيتی ستاره دار شده اند و يا از کميته های انضباطی احکام تعليق و محروميت از تحصيل دريافت کرده اند. اخراج و بازنشستگی اجباری اساتيد همچنان ادامه دارد. نشريات دانشجويی توقيف می شوند و حق ايجاد تشکل های مستقل دانشجويی به رسميت شناخته نمی شود. بديهی ترين حقوق صنفی دانشجويان، اساتيد و کارکنان دانشگاه پايمال گرديده است. هزينه های سنگين تحصيل در دانشگاه آزاد فشار زيادی به دانشجويان و خانواده های آنها وارد می کند و حکومت با طرح بومی سازی دانشگاه ها، حقوق دانش آموزان مستعد و محروم را پايمال می کند.

در چنين شرايطی است که سازمان ها، احزاب و گروه های مختلف مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کنند. برخی معتقدند که انتخاب موسوی يا کروبی شرايط را دگرگون خواهد کرد. گروهی چنين استدلال می کنند که مشکلات امروز جامعه ی ايران به دليل سوء مديريت و فساد دولت احمدی نژاد به وجود آمده اند، بنا بر اين تنها کافی ست که به هر شکل از به قدرت رسيدن دولت فعلی جلوگيری کرد. دسته ی ديگری از حاميان شرکت در انتخابات معتقدند که هيچکدام از کانديدا های رياست جمهوری مطلوب نيستند و انتخاب هيچ يک به تغييری بنيادين در وضعييت فعلی منجر نمی شود، اما بايد بد را در برابر بدتر برگزيد و از تغييرات حداقلی احتمالی استفاده کرد. سر انجام گروه ديگری معتقدند که انتخاب موسوی يا کروبی با به وجود آوردن آزادی های سياسی و اجتماعی نسبی امکان پيگيری خواست ها و مطالبات بيشتری را فراهم می کند.

در مقابل، گروه ها، سازمان ها و احزابی هستند که مردم را به تحريم انتخابات دعوت می کنند. آنها چنين استدال می کنند که "تمام کانديدا های تأييد صلاحيت شده سر و ته يک کرباسند"، "بد و بدتری وجود ندارد"، "با شرکت در انتخابات مشروعيت جمهوری اسلامی را تأييد کرده ايم"، "انتخابات رياست جمهوری بازی ارتجاع است و نبايد در آن شرکت کرد".
اين گروه ها از درک واقعيات اجتماعی و حرکت کلی تاريخ عاجز هستند. دغدغه های آنها برای تحريم انتخابات کوچک ترين ربطی به دغدغه های روز مره ی مردم ندارد. آنها فقط و فقط انفعال را تبليغ و توصيه می کنند. ما هرگز به شرکت در انتخابات به عنوان مهر تأييدی بر مشروعيت جمهوری اسلامی نمی نگريم. با تعداد آرای بالا، مشروعيت جمهوری اسلامی در نظر چه کسی تأييد می شود؟ توده ی جامعه مشروعيت جمهوری اسلامی را نه از تعداد آرای انتخابات، که از واقعيات زندگی خود در می يابد. نهاد های بين المللی هم آنجا که منافع سرمايه ی جهانی در تقابل با ملاک ها و مظاهر مشروعيت قرار می گيرد، آمار و ارقام مربوط به شرکت در انتخابات را کنار می گذارد و مشروعيت حکومت را به چالش می کشند (چنان که درباره ی حماس که با تکيه بر آراء مردم قدرت را به دست گرفت، چنين کردند)

ما معتقديم که خواست ها و مطالبات متنوع و متضادی در جامعه وجود دارد. درحاليکه سرمايه داران خواستار امنيت بيشتر برای سرمايه گذاری و خصوصی سازی هستند، کارگران نتايج تلخ خصوصی سازی را درک کرده اند. آنها خواستار رفاه اقتصادی بيشتر، بيمه ی بيکاری و افزايش حقوق و دستمزد هستند. در عين حال کسانی هستند که منافع اقتصادی شان در دولت احمدی نژاد تأمين شده است و به اين دليل از ادامه ی کار دولت او دفاع می کنند. در حاليکه عده اي مهم ترين خواسته ی خود را در برچيده شدن گشت ارشاد خلاصه کرده اند، ديگران خواستار به رسميت شناخته شدن حق انتخاب پوشش، برابری قانونی و دستمزد برابر برای کار برابر برای زنان و مردان هستند. افرادی هستند که حق تحصيل به زبان مادری را مصداق تجزيه طلبی می دانند و در مقابل قوميت های تحت ستم بر حق خود برای تعيين سرنوشت تأکيد دارند.
ما معتقديم که نمی توان مردم جامعه ی ايران را به صورت توده اي بی شکل به تصوير کشيد، و چنين ادعا کرد که همه ی آنها خواست ها و مطالبات مشترکی دارند. ما معتقديم که تضاد های طبقاتی، جنسيتی و قوميتی بر خواست ها و مطالبات مردم تأثير می گذارد.
بنابر اين بايد با بررسی ساختار و ماهيت حکومت اسلامی، موقعيت اقتصادی و اجتماعی فعلی ايران و نظام سرمايه ی جهانی و نيز وضعيت ويژه ی اين انتخابات و کانديداهای شرکت کننده در آن به اين سؤال پاسخ داد که چه مطالباتی (به تعبيری ديگر مطالبات چه کسانی) قابليت مطرح شدن دارد؟ در صورت انتخاب شدن هر يک از نامزد های انتخاباتی، او در جهت تأمين منافع و مطالبات کدام بخش از جامعه گام بر خواهد داشت؟ پاسخ دادن به اين سؤال بدون داشتن درکی تاريخی از روند پيدايش و تحول حکومت اسلامی و جناح بندی های مختلف آن امکان پذير نيست.

کاهش در آمد های نفتی بين سال های 1365 و 1367 به علت اشباع بازار جهانی نفت، تخريب زير ساخت های اقتصادی ايران در جريان جنگ و نيز رشد افسار گسيخته ی جمعيت، تداوم سياست های اقتصادی حکومت اسلامی را غير ممکن کرده بود.
نارضايتی بورژوازی غير رانتی و خصوصی اوج گرفته بود، توده های مردم از وعده های تو خالی اتوپيای اسلامی دلسرد شده بودند. جنگ فرسايشی با عراق و کاهش ارز خارجی و در نتيجه واردات کالاهای مصرفی به تشديد نارضايتی مردم انجاميد. طی دهه ی اول انقلاب فساد رانت خواری و اقتصاد جنگی فرصت های اقتصادی بزرگ برای بورژوازی رانت خوار ايجاد کرده بود.
با اين حال در پايان جنگ، ادامه ی سياست قبلی به معنای سر نگونی حکومت و از دست رفتن رانت بود. بدين ترتيب ضرورت تغيير سياست های اقتصادی از سوی کليت حاکميت احساس می شد.
آزادی زندانيان سياسی به معنای تشکيل يک اپوزيسيون قوی و بسيج توده های ناراضی عليه حکومت بود. بدين ترتيب طرح کشتار زندانيان سياسی در تابستان 67 به دستور مستقيم آيت اللّه خمينی و توافق کليه جناح های حکومت کليد خورد. آيت الّله خمينی به تعبير خود کاسه ی زهر را سر کشيد و آتش بس را پذيرفت. جناح آيت الّله منتظری که مخالف استقراض خارجی و حرکت در جهت سياست های صندوق بين المللی پول بود، کنار زده شد و حکومت که خود را آماده ی تحولات بنيادين می کرد، هر چه بيشتر يکدست شد.
بدين ترتيب حکومت که پيش از اين شروع به وام گرفتن از خارج کرده بود. کوشيد تا فرايند انباشت سرمايه را تسهيل کرده و سرمايه ی خارجی را به سرمايه گذاری در ايران ترغيب کند. اين کار مستلزم پذيرش سياست های صندوق بين المللی پول (IMF) بود. حمله ی عراق به کويت و بالا رفتن قيمت نفت، فرصتی برای حکومت اسلامی در جهت بازسازی مناسبات سرمايه داری بود.
سياست ليبراليسم اقتصادی حکومت اسللمی شامل تک نرخی کردن ارز و اتخاذ نظام نرخ ارز شناور، خصوصی سازی شرکت های دولتی، حذف کنترل قيمت ها و سوپسيد ها بر عهده ی دولت هاشمی رفسنجانی که از همان سال های آغازين انقلاب به عنوان فردی عملگرا شناخته شده بود، گذاشته شد.
پيامد های سياست کاهش نرخ برابری ريال به زودی حکومت را در بحرانی شديد فرو برد. از يک سو بورژوازی رانتی (بنیاد های اقتصادی فرا دولتی همچون بنیاد مستضعفان، روحانیون و اعوان و انصار رانت خوارشان و بورژوازی تجاری سنتی) ديگر نمی توانستند از موقعيت ممتاز رانت خوارانه ی خود دفاع کنند، و از سوی ديگر مصرف کنندگان به شدت تحت فشار قرار گرفتند.

با کاهش مجدد قيمت نفت و تورم افسار گريخته، نارضايتی مردم اوج گرفت. شورش های شهری در مشهد، قزوين، اراک، اکبر آباد و اسلام شهر، آخرين ضربه را وارد کرد. و حکومت مجبور شد به شکست سياست های خود اعتراف کند. از اين پس دولت کوشيد تا با استراتژی حرکت زيگزاگی به سمت اجرای سياست های ليبرالی برود. دولت هر کجا که مي توانست از حرکت به سمت سياست هات صندوق بين المللی پول فروگذار نمی کرد، اما به محض بالا گرفتن نارضايتی عمومی عقب می نشست.

در شرايطی که حکومت حرکت در جهت خواسته های صندوق بين المللی پول را در دستور کار قرار داد، چپ اسلامی با تغيير گفتمان خود، ضمن حفظ برخی جنبه های ايدئولوژيک و وابستگی های طبقاتی به خورده بورژوازی، گرايش آشکاری را به سمت بورژوازی غير رانتی و ليبرال آغاز کرد. طرح پروتستانيسم اسلامی، دفاع از قانون مداری، جامعه ی مدنی و دموکراسی ليبرالی در اين شرايط مطرح گرديدند. روند استحاله ی چپ اسلامی، اتفاقی يک شبه نبود. اين روند در آستانه ی انتخابات دوم خرداد 76 و پس از آن تسريع شد و در سال های پايانی رياست جمهوری خاتمی موقتاً پايان يافت.

از سوی ديگر با پايان جنگ، سپاه به عنوان بخش متشکل و نظامی خورده بورژوازی سنتی که خود را از ارکان اصلی تثبيت حکومت می دانست، معتقد بود که جايگاه مناسبی در دسترسی به منابع ثروت ندارد. بدين ترتيب تحت فشار روز افزون سپاه، اين بخش از خرده بورژوازی سنتی، هر روز سهم بيشتری از رانت را به دست آورد. تبديل شدن سپاه پاسداران به بخشی از بورژوازی رانت خوار باعث شد تا ايدئولوژی خرده بورژوايی ستيز با امپرياليسم آمريکا و دفاع از مستضعفان جهان، بيش از پيش بر اصولگرايان تحميل شود. از سوی ديگر به دليل کناره گيری چپ اسلامی از بسيج خرده بورژوازی، اين فرصت برای راست اسلامی فراهم آمد تا با تکيه بر همين ايدئولوژی خرده بورژوايی به تهييج آنان بپردازد.

فشار روز افزون سپاه پاسداران برای به دست گرفتن انحصاری رانت حکومتی باعث شد تا نمايندگان سياسی بورژوازی رانت خواری که در سال های قبل با استفاده از رانت به انباشت روز افزون سرمايه پرداخته بود، به اصلاح طلبان ( چپ اسلامی ) بپيوندند. هاشمی رفسنجانی نماد اين دگرگونی در نيرو های راست اسلامی است. او که در دوره ی اول رياست جمهوری خاتمی از سوی حاميان اصلاحات به چشم دشمن آزادی مردم ديده می شد، در دوره ی دوم از حاميان اصلاحات به حساب آمد و در نهايت در تير ماه 84 به عنوان نماينده ی اصلاحات در برابر احمدی نژاد ايستاد.
با به قدرت رسيدن احمدی نژاد، انحصار طلبی سپاه شدت بيشتری به خود گرفت و نيرو های هر چه بيشتری از راست اسلامی و بورژوازی رانت خوار سنتی به اصلاح طلبان نزديک شدند. حمايت گسترده ی جناح هايی از اصولگرايان از کانديداتوری مير حسين موسوی، نقطه ی اوج اين حرکت است.

مدت هاست که حکومت ايران به سمت سياست های صندوق بين المللی پول و نظام سرمايه ی جهانی را آغاز کرده است. زمانی که شاه طرح انقلاب سفيد را ارائه کرد، ضرورت اجرای اصلاحات ارضی، خصوصي سازي كرخانه هاي دولتي و سهيم كردن كارگران در سهام كارخانجات از سوی نظام سرمايه ی جهانی به حکومت محمد رضا پهلوی تحميل شد. اين سياست در دوره ی تثبيت حکومت اسلامی (57-67) موقتاً کنار گذاشته و در پايان جنگ ايران و عراق مجدداً از سر گرفته شد. در شرايط فعلی گزينه ی مطلوب برای بورژوازی خصوصی و غير رانتی ايران، حرکت هر چه سريع تر به سمت پذيرش سياست های نظام سرمايه ی جهانی است. به همين دليل از آنجا که تمام جناح های حکومت اسلامی، استراتژی حرکت زيگزاگی به سمت حل شدن در نظام سرمايه ی جهانی را اجرا می کنند، برای اين بخَ از بورژوازی ايران، انتخاب بين آنها، نه انتخاب گزينه ی مطلوب از ميان نا مطلوب، بلکه انتخاب بد در برابر بدتر است. اين بخش از بورژوازی ايران می کوشد تا اين ديدگاه خود را نسبت به جناح های مختلف حکومت به تمام جامعه بقبولاند.
از سوی ديگر تمام جناح های بورژوازی رانتی و حکومت اسلامی به اين نتيجه رسيده اند که حرکت به سمت سياست های سرمايه ی جهانی برای بقای حکومت اسلامی، الزامی است. اما خوب می دانند که برای حفظ اين نظام، تنها استراتژی ممکن، حرکت زيگزاگی است. علاوه بر آن با اتخاذ اين استراتژی به دليل عقب افتادن فرايند انحلال در نظام سرمايه ی جهانی، امکان انباشت بيشتر سرمايه با تکيه بر رانت حکومتی در کوتاه مدت به وجود می آيد.
احمدی نژاد که خواست انحصار سرمايه توسط سپاه را نمايندگی می کند، اگرچه همچنان استراتژی زيگزاگی به سمت نظام سرمايه ی جهانی را اجرا می کند، اما به دليل اتخاذ سياست های بين المللی منازعه جويانه، امنيت سرمايه را از بين برده است. از بين رفتن امنيت سرمايه، به نفع بورژوازی مالی و تجاری رانتی است. سپاه و بورژوازی تجاری سنتی و رانت خوار، از واردات بی رويه اي که در دوره ی احمدی نژاد به بازار های ايران جاری شد، سود برده اند. از طرف ديگر بورژوازی غير رانتی و خصوصی از اين عدم امنيت سرمايه متضرر شده است.
بنابر اين اگرچه تمام جناح های بورژوازی موافق حرکت به سمت سياست های صندوق بين المللی پول و حل شدن در نظام سرمايه ی جهانی هستند، اما برخی از جناح ها از حرکت هر چه سريع تر، برخی ديگر از جناح ها از حرکت زيگزاگی، برخی از ايجاد امنيت سرمايه، و بخشی ديگر از به خطر افتادن امنيت سرمايه دفاع می کنند.

بحران شديد و ساختاری اخير نظام سرمايه ی جهانی عامل ديگری است که در مسأله ی تحليل ماهيت و موضع گيری جناح های مختلف حکومت اسلامی و بورژوازی بايد مورد توجه قرار گيرد. اينک کليت سرمايه و حکومت اسلامی به خوبی می داند که پيامد های اين بحران اقتصادی در نيمه ی دوم سال جاری در ايران آشکار تر می شود، و فشار هر چه بيشتر به مردم، نارضايتی آنان را به شدت افزايش می دهد. مطرح شدن طرح "اصلاح الگوی مصرف " در چارچوب همين ديدگاه قابل ارزيابی است. طرح دخالت هرچه بيشتر دولت های سرمايه داری در اقتصاد و تکيه بر اقتصاد ملی استراتژی برگزيده ی سرمايه در شرايط فعلی است. طرح تزريق مالی و حمايت از مؤسسات مالی توسط دولت اوباما و اهميت بيش از پيش سرمايه داری به سبک چينی که همزمان با دادن امتيازات هر چه بيشتر به دولت چين است، الگوی مشابهی را در برابر بورژوازی ايران و حکومت اسلامی قرار داده است.
بنابر اين در شرايط فعلی می توان چنين نتيجه گيری کرد:

1. حرکت به سمت سياست های صندوق بين المللی پول و انحلال در نظام سرمايه ی جهانی از سوی کليت جناح های بورژوازی ايران و حکومت اسلامی پذيرفته شده است. نتيجه ی اجرای اين سياست ها برای طبقه ی کارگر و اقشار فرو دست جامعه، فشار هر چه بيشتر اقتصادی، بيکاری و استثمار وحشيانه تر است.
2. بورژوازی رانتی و جناح های حکومت اسلامی، استراتژی حرکت زيگزاگی به سمت انحلال در نظام سرمايه ی جهانی را به عنوان بهترين استراتژی ممکن برگزيده اند. اين تنها راهی است که بقای حکومت اسلامی را تضمين می کند. نارضايتی اقتصادی اقشار فرو دست جامعه را به شدت کنترل کرده و ضمن به تعويق انداختن پيوستن به بازار جهانی سرمایه، امکان انباشت سرمايه با تکيه بر رانت حکومتی را در کوتاه مدت افزايش می دهد. تمام جناح های حکومت اسلامی در راستای اين سياست در جهت اجرای سياست های صندوق بين المللی پول گام بر می دارند. دولت احمدی نژاد با مطرح کردن حذف سوبسيد ها، طرح ماليات بر ارزش افزوده و سهميه بندی بنزين، عملاً همان سياست هايی را اجرا کرد که صندوق بين المللی پول دو دهه است برای اجرايی شدن آنها به حکومت اسلامی فشار می آورد. و دولت های خاتمی و هاشمی هم به عنوان برنامه اي مطلوب به آن نگريسته اند.

3. بورژوازی غير رانتی و خصوصی ايران حرکت هر چه سريع تر به سمت انحلال در نظام سرمايه ی جهانی را بهترين استراتژی ممکن می داند، و به اين دليل انتخاب بين نامزد های برخواسته از جناح های مختلف حکومت را به دليل توافق همه ی آنها بر استراتژی حرکت زيگزاگی، انتخاب بد در برابر بدتر می داند.

4. در شرايط فعلی فشار روز افزون جناح سپاه در بورژوازی رانتی برای به انحصار در آوردن رانت حکومتی، جناح های هر چه گسترده تری از بورژوازی رانتی را به بورژوازی غير رانتی و خصوصی نزديک تر کرده است.

5.کليت بورژوازی غير رانتی و خصوصی و جناح هايی از بورژوازی رانتی به دليل از دست رفتن امنيت سرمايه در دوران احمدی نژاد متضرر شده و به يکديگر نزديک تر شده اند. اين گروه مذاکره و توافق با امريکا و سياست تنش زدايی بين المللی را در الويت قرار داده اند. در مقابل، بورژوازی رانتی مالی و تجاری در قالب مؤسسه های مالی نزديک به بنياد های فرا دولتی و کسانی که از واردات بی رويه ی کالا های مصرفی سود می برند، خواستار ادامه ی وضع موجود هستند و چنين می انديشند که به دليل درگيری آمريکا در عراق و افغانستان و نفوذ و قدرت اسلام سياسی در لبنان و فلسطين و ديگر نقاط خاور ميانه و نيز نزديکی به دولت های مخالف ايالات متحده در آمريکاي لاتين می توانند خود را به نظام سرمايه ی جهانی تحميل کنند.

6.اکثريت بورژوازی غير رانتی و جناح هايی از بورژوازی رانتی و نيز اکثريت جناح های حکومت اسلامی به اين نتيجه رسيده اند که به دليل بحران شديد و ساختاری نظام سرمايه ی جهانی، به دولتي نياز دارند که کنترل خود را بر اقتصاد افزايش داده و از اقتصاد ملی دفاع کند. اين استراتژی البته نه در جهت اختلال در سياست های نئو ليبرالی بلکه به عنوان راهکاری برای عبور از بحران و از سر گرفتن سياست هات نئو ليبرالی و محافظه کارانه در دستور کار قرار گرفته است. چنين دولتی بايد قدرت مندانه جناح های مختلف حکومت را به يکديگر نزديک کرده و در تصميم گيري دخالت دهد. طرح دولت وحدت ملی در همين راستا مطرح شده است. چنين دولتی بايد تکنوکرات ها را وارد بدنه ی برنامه ريزی و اجرايی دولت کند و هر چه سريع تر مذاکره و توافق با آمريکا را سازمان دهد. مير حسين موسوی به عنوان بهترين نامزد برای اجرای اين سياست ها به صحنه آمده است.

7.سپاه پاسداران و بورژوازی تجاری و مالی رانتی که از فقدان امنيت سرمايه سود می برد، برای به انحصار در آوردن رانت حکومتی گمان می کند که می تواند با ادامه ی سياست های فعلی، خود را به نظام سرمايه ی جهانی تحميل کند. نمايندگی سياسی اين گروه را احمدی نژاد بر عهده دارد که می کوشد با تکيه بر ايدئولوژی خرده بورژوايی تا آنجا که می تواند، اقشار فرو دست جامعه را با خود همراه سازد.

8.جناح اقليتی در بورژوازی غير رانتی ايران معتقد است که در وضعييت فعلی آنقدر قدرتمند هست که با دادن کمترين امتياز به بورژوازی رانتی، ابتکار عمل را در خروج حکومت از بحران اقتصادی و توافق با سرمايه ی جهانی در دست گيرد. اين جناح از سوی کروبی و حاميانش نمايندگی می شود.

ما معتقديم که بحران اقتصادی و اجتماعی فعلی، نه نتيجه ی سوء مديريت و فساد دولت احمدی نژاد، بلکه برخواسته از مشکلات ساختاری و بنيادين حکومت اسلامی و نظام سرمايه است. بنابر اين تبليغ شرکت در انتخابات، برای جلوگيری از به قدرت رسيدن احمدی نژاد را به مثابه منحرف کردن خشم مردم از بنيان های ستم موجود به سمت مزدوران نظام سرمايه داری قلمداد می کنيم. چنين طرحی تنها با هدف تحکيم و تثبيت ريشه های مناسبات اجتماعی و اقتصادی نا برابر انجام می گيرد.
همچنين با طرح مطالبه محور در انتخابات مخالف هستيم. چرا که معتقديم مطالبات و خواسته های اقشار مختلف جامعه متفاوت و متضاد است. همان طور که توضيح داديم، به قدرت رسيدن هر کدام از نامزد های انتخاباتی به ادامه ی اجرای سياست های صندوق بين المللی پول و نظام سرمايه ی جهانی می انجامد که برای کارگران به معنی استثمار هر چه شديد تر و فشار روز افزون اقتصادی است. چنان که اقشار فرو دست جامعه، فشار های اقتصادی را در تمام دولت های قبلی تجربه کرده اند. بنابر اين مستقل از شعار هايی که هر يک از نامزد های انتخاباتی سر داده اند، موقعيت اقتصادی اقشار فرو دست جامعه بهبود نمی يابد. حاميان طرح مشارکت مطالبه محور با در پيش گرفتن راهکار های پوپوليستی، دامنه ی مطالبات را چنان گسترش داده اند که حتی خود نيز متوجه تناقض درونی اين مطالبات نمی شوند. آنها با آشتی نظری و ظاهری تضاد های واقعی، از طريق گنجاندن آنها در يک برنامه ی کلی، در عمل شرايط را برای تأمين برخی از آنها و ناديده گرفتن ديگر مطالبات فراهم می کنند.

در مقابل، نظريه و تئوری ما از اين تضاد های واقعی شروع می کند و براي حل آنها تقويت جنبش های اجتماعی را در دستور کار قرار می دهد. از سوی ديگر، طرفداران شرکت مطالبه محور، روش پيگيری مطالبات را در انتخاب افراد بر پايه ی همان تئوری انتخاب بد در برابر بدتر قرار داده اند، ما در مقابلِ استراتژی پيگيری مطالبات در چارچوب روابط قدرت، مطالبات خود را از پايين و از طريق جنبش های اجتماعی پيگيری می کنيم. همچنين استراتژی مطالبه محور از آنجا که تغيير را در تفاوت های فردی می جويد، در صورت عدم پيگيری مطالبات از سوی نامزد های انتخاباتی ناچار است از زاويه ی بی عملی و بی صداقتی آنها را مورد انتقاد قرار دهد. حال آنکه ما معتقديم ماهيت اين نامزد های طبقاتی و مشکلات بنيادين و ساختاری حکومت اسلامی و نظام سرمايه ی جهانی است که پيگيری مطالبات ما را در چارچوب روابط و مناسبات حاکم، غير ممکن ساخته است.

از آنجا که به دليل بحران شديد و ساختاری نظام سرمايه ی جهانی، نارضايتی های اقتصادی اقشار فرو دست جامعه افزايش می يابد، با باز شدن فضای سياسی امکان بروز اين نارضايتی های اقتصادی به وجود می آيد. بنابر اين کليت جناح های حاکميت اسلامی و بورژوازی ايران به خوبی می داند که حد اقل تا زمان عبور از موقعيت بحران فعلی، باز کردن فضای سياسی راهکاری نادرست است، که بقای سلطه گری آنها را به خطر می اندازد. بنابر اين در صورت به قدرت رسيدن هر يک از نامزد هاي انتخاباتي به ليل تلاش آن ها براي حفظ موقعيت سلطه گري بورژوازي و حكومت اسلامي، شاهد گسترش آزادی های سياسی نخواهيم بود. ما معتقديم بايد از هر گونه تغيير جزئی در بهبود وضعييت معيشتی اقشار فرو دست جامعه و يا گسترش نسبی آزادی های سياسی و اجتماعی دفاع کرد. اما در شرايط فعلی شعار های مطرح شده از سوی نامزد های انتخاباتي را عوام فريبی قلمداد کرده و معتقديم به قدرت رسيدن آنها فقط به تحکيم موقعيت اقتصادی و سلطه جويی بورژوازی و تثبيت موقعيت حکومت اسلامی در نظام سرمايه ی جهانی منجر خواهر شد.
ما به شرکت در انتخابات به عنوان تنها راه عملگری سياسی نگاه نمی کنيم. در وضعيت فعلی شرکت در انتخابات عملاً به معنی شرکت در سياست با هدف کناره گيری از آن و تبديل انسان ها به برگه های آراء است. ما هرگز در انتخاباتی که برای انتخاب عوامل اجرايی سياست های ضد مردمی نظام سرمايه داری جهانی است شرکت نمی کنيم. در عوض اگر جامعه اي می خواهيم که همه ی مردم از آزادی های بنيادين سياسی و اجتماعی برخوردارند و خبری از استثمار کارگران نيست. قوميت های تحت ستم از حق تعيين سرنوشت و تحصيل به زبان مادری برخوردارند، و برابری کامل قانونی و اقتصادی بين زنان و مردان حکمفرماست. حرکت در جهت اين خواسته ها تنها به وسيله ی گسترش جنبش های اجتماعی و تعميق و راديکاليزه کردن خواسته های آنان و ايجاد اتحاد و هماهنگی بين جناح های راديکال اين جنبش های اجتماعی امکان پذير است.
ما معتقديم كه هيچ يك از جناح هاي حكومت اسلامي قادر نيستند تا در جهت مطالبات بنيادين مردم قدم بردارند. از سوي ديگر تضادهاي موجود بين جناح هاي مختلف حكومت اسلامي در چارچوب انتخابات رياست جمهوري قابل حل نيستند. در شرايط فعلي جناح هاي فعلي جناح هاي محافظه كار جنبش هاي اجتماعي در راستاي استراتژي واحد شركت در انتخابات عمل مي كنند. ما معتقديم كه مساله ي انتخابات رياست جمهوري را نمي توان از مبارزات روزمره ي جنبش هاي اجتماعي جدا نمود. چنين مبارزه ي پيگيري جز از طريق مبارزه متحدانه و تشكل يابي هر چه بيشتر امكان ناپذير است. لذا ما تمام فعالين راديكال جنبش هاي اجتماعي، طرفداران انديشه هاي آزادي خواهانه و مترقي و همسوي مردمي را كه از وضع موجود به تنگ آمده اند و خواستار تغييرات بنيادين هستند به تشكل يابي هرچه بيشتر و تحريم فعالانه، پيگير و متشكل انتخابات رياست جمهوري فرامي خوانيم.
10 سال حبس و تبعید به زندان قزل حصار

بنابه گزارشات رسیده خانم معصومه(ایران) منصوری دانشجوی علوم کامپیوتر دانشگاه امیرکبیربه حکم سنگین و غیر انسانی 10 سال زندان و تبعید به زندان قزل حصار محکوم شد .

خانم معصومه منصوری 24 ساله ،دانشجوی علوم کامپیوتر ورودی سال 1383 دانشگاه امیر کبیر ، روز سه شنبه 19 خرداد ماه به حکم سنگین و غیر انسانی 10 سال زندان و تبعید به زندان قزل حصار محکوم شد. این حکم توسط صلواتی رئیس شعبۀ 15 دادگاه انقلاب علیه این دانشجو صادر شده است.
صلواتی کفیل خانم منصوری آقای حمید ممی زاده وحید 60 ساله را احضار نمود و او را تهدید کرد که در صورت تحویل ندادن خانم منصوری او را بازداشت خواهند کرد.

خانم منصوری 3 آبان 1386 هنگامی که پیگیر وضعیت حقوقی پدرش در دادگاه انقلاب بود. پس از چند بار تهدید به دستگیری به دستور بازجویان وزارت اطلاعات و راسخ بازپرس یکی از شعب دادگاه انقلاب، با فریب و عنوان کردن اینکه وسائل شخصی که هنگام دستگیری پدر وی ضبط شده است را میتواند تحویل بگیرد دستگیر شد و به سلولهای انفرادی بند 209 زندان منتقل شد. او چندین هفته تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار داشت.
بازجوئی که او را در طی بازجوئیهای طولانی تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار مید اد فردی با نام مستعار علوی است این فرد در حال حاضر از سر بازجویان وزارت اطلاعات می باشد . او بارها خانم منصوری را تهدید به قتل نمود.

خانم منصوری در دو نوبت مورد محاکمه گرفت .اولین محاکمه او در تاریخ 5 بهمن 1386 بود که صلواتی بصورت وحشیانه ای اجازه دفاع از خود و همچنین به وکیل وی اجازه دفاع از موکلش را نمی داد. او همچنین در تاریخ 14 بهمن ماه 1387 مجددا بر مبنای محاربه مورد محاکمه قرار گرفت.
لازم به یادآوری است که زندانی سیاسی محمد علی منصوری پدر خانم منصوری بدلیل شرکت در مراسم نوزدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی 1367 دستگیر و توسط صلواتی به 17 سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت محکوم شد .آقای منصوری علیرغم اینکه نسبت به این حکم سنگین و غیر انسانی اعتراض کرده بود هفته گذشته به صورت ناگهانی از بند 350 زندان اوین به بند 4 زندان گوهردشت کرج منتقل شد.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، صدور احکام سنگین و غیر انسانی 10 سال زندان و تبعید به زندان قزل حصار علیه این دانشجو را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات عملی برای پایان دادن به اعمال سرکوبگرانۀ این رژیم در ایران است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
به مناسبت بیست و هشتمین سالگرد اعدام سعید سلطان پور

مردم شريف و آزاده !

بيست و هشت سال پيش، در چنين روزهايي، در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، سعيد سلطانپور، شاعر، نمايش‌نامه‌نويس، منتقد، كارگردان تئاتر و عضو هيئت دبيران كانون نويسندگان ايران كه در رژيم گذشته نيز بارها زنداني شده بود، پس از تحمل شكنجه‌هاي سنگين، همراه با ۱۴ تن ديگر به جوخه‌ اعدام سپرده شد. اما سعيد فقط يك شاعر، نويسنده يا نمايشگر ساده نبود. شايد به جرأت بتوان گفت كه او جلوه‌گاه تمامي ويژگي‌هاي برجسته‌يي بود كه در هر عصر، تنها در تني چند از روشنفكران به نمود در مي‌آيد؛ روشنفكري متعهد، انترناليست، فروتن در برابر مردم و خروشان در مقابل قدرت ستم‌بارگان؛ نويسنده و شاعري كه التزام‌اش به آزادي و برابري، حقيقت و همه ارزش‌هاي انساني و پاك، تا دم مرگ با او بود. شك نداريم كه شاملو‌ها، پوينده‌ها، مختاري‌ها و.... در فضايي دم زدند و باليدند كه سلطانپور و سلطانپورها به وجود آورده بودند؛ با سنتي رشد كردند كه در آن نوشتن و گفتن جدا از انسان و سرنوشت و آينده‌ي او معنايي ندارد.


كانون نويسندگان ايران در بيست‌ و هشتمين سالگرد اعدام تبهكارانه‌ي سعيد سلطانپور هم‌چنان بر خواسته‌ي بر حقِ هميشگيِ خود پا مي‌فشارد كه پرونده‌هاي كشتارهاي دهه ۱۳۶۰ و از جمله پرونده سعيد سلطانپور را بگشايند.


آرزوي ما اين است كه شرايطي فراهم آيد كه بتوانيم بزرگداشتي شايسته‌ي اين روشنفكر آزاده و بزرگ برگزار كنيم، و از تشكل‌هايي كه در خارج كشور در تدارك مراسمي براي بزرگداشت ياد و خاطره سعيد سلطانپور و راه و روش اجتماعي او هستند قدرداني مي‌كنيم.


کانون نویسندگان ایران

پیش به سوی "ناهنجار شکنی"

جمهوري اسلامي پس از به قدرت رسيدن براي حفظ ثبات و بقاي خود و پيشبرد اهداف و منافع خود و حذف مخالفان، به سرعت نهادهاي پليسي و امنيتي خود را در تمام بخش هاي جامعه ايجاد كرد. مدت زيادي سپري نشده بود كه مراكز آموزشي، توليدي و تمام بخش هاي جامعه تحت تسلط و نظارت مستقيم دستگاه هاي پليسي قرار گرفتند. جمهوري اسلامي، در همان 2 سال ابتدايي به قدرت رسيدن، بسياري از معلمان، اساتيد و دانشجويان مخالف را اخراج كرد و با كودتاي فرهنگي در سال 1359 تمام دانشگاه ها براي تصفيه كامل مخالفان تعطيل اعلام شد.

خميني در نطق نوروز 1359 صراحتاً بر حذف هر فرد مشكوك به مخالف تاكيد كرد و در جمع اعضاي ستاد انقلاب فرهنگي وظيفه اين گروه كودتاچي را اينگونه تشريح كرد:
“الان كه شما بخواهید دانشگاه را برای پذیرفتن معلم ، پذیرفتن شاگرد، مهیا كنید، یك عده زیادی چهره هایشان را از آنی كه هستند بر می گردانند به یك چهره های اسلامی ، و خودشان را در دانشگاه به عنوان معلم ، به عنوان - مثلا - شاگرد، جا می زنند. این را باید یك فكری برایش بكنید. همه مسلمانند و همه متقی ، همه با این نهضت اسلامی موافق، لكن سوابقشان را باید الان ملاحظه كرد؛ یعنی، بنابراین باشد كه یك گروههایی [باشند] برای رسیدگی به سوابق معلمها، به سوابق اینهایی كه می خواهند مثلا وارد بشوند، تا دوباره این مركز تجمع افرادی [نشود] كه آنجا بیایند و قضیه تحصیل نباشد و قضیه جهات سیاسی باشد و اینطور چیزها… ."
پس از تشكيل ستاد انقلاب فرهنگي، روز به روز بر ارگان ها و نهاد هاي اين ستاد افزوده شد. كميته مركزي انضباطي دانشجويان در تير ماه 1374 به عنوان زير مجموعه ستادِ كودتا، نقش سركوب مخالفان در دانشگاه را به عهده گرفت.
اما در جمهوري اسلامي آنچنان دستگاه هاي امنيتيِ ريشه گرفتند كه به زودي هر نهاد و ارگاني وابسته به نيروهاي شبه نظامي يا اشخاص ريز و درشت حكومتي به زودي دستگاه سركوب مستقلي تشكيل دادند.سپاه، وزارت اطلاعات و دفتر رهبري هر كدام نمايندگان مستقل خود و دستگاه سركوبِ موازي را در دانشگاه ايجاد كردند.
حراست دانشگاه هر چند از نظر سلسله مراتبي، زير مجموعه رياست دانشگاه محسوب مي شود اما شواهد بسيار حاكي از آن است كه به عنوان نماينده مستقيم وزارت اطلاعات در دانشگاه، بر عملكرد تمام بخش هاي دانشگاه از رياست دانشگاه گرفته تا كاركنان خدماتي دانشگاه نظارت دارد. ماموران وزارت اطلاعات تحت عنوان كارمندان حراست صبح تا شب به گشت زني در دانشگاه و شناسایی مخالفان مشغولند. بارها و بارها دانشجويان بر اساس گزارشات ماموران حراست دانشگاه در وزارت اطلاعات تحت شكنجه و بازجويي قرار گرفته اند.
بسيج دانشگاه از سوي ديگر، نه با واسطه و ايما و اشاره بلكه بصورتي كاملاً آشكار نقش بازوي سپاه در دانشگاه را به عهده دارد.
اين نهادهاي سركوب در دانشگاه به صورت موازي عمل مي كنند و در بازه هاي زماني مختلف ظاهرِ عملكردشان، بسته به شرايط مادي و بين المللي جمهوري اسلامي، تغيير مي كند.
كميته انضباطي و حراست دانشگاه در واقع نقش صدور و ابطالِ مجوز تحصيل، نظارت بر تحصيل دانشجويان در چارچوب هنجارهاي مطلق جمهوري اسلامي، كنترل دانشگاه در مسير مقبولِ حاكمان را بر عهده دارند. و هر روز نيز وقيحانه تر و عريان تر از پيش در اين راه گام بر مي دارند.

اين روزها محروميت از تحصيل شدن دانشجويان آنچنان به امري عادي بدل شده است كه خبرگزاري ها و سايت هاي خبري به عنوان روال هر روزه خبر رساني، ليستي از دانشجويان محروم از تحصيلِ روز قبل را در دستور كار خود دارند. خبر خوان ها اگر پيگير باشند شايد آماروار ليست روزانه احكام كميته انضباطي دانشگاه ها را برانداز كنند. يك عمر زندگي يك فرد بخشي از آمارِ روزانه مي شود.
جالب اينجاست كه حتي دانشجويان نيز آنچنان با احكام كميته انضباطي انفعالي برخورد مي كنند كه گويي اين حق را براي دستگاه پليسي و امنيتي قايل مي شوند تا پس از هر اعتراض و غرولند، تنبيهي در كار باشد. براي هر اعتراض تعدادي داوطلب و فدايي براي پذيرش محروميت از تحصيل اعلام آمادگي مي كنند و علم اعتراض به دست مي گيرند و پيشاپيش محروميت از تحصيل را به جان مي خرند. پس از اعتراض، سكوتي پيش بيني شده است، كميته انضباطي كار خود را آغاز مي كند. بازجويي از دانشجويان آغاز مي شود (بازجويي تخصصي به ماموران حراست سپرده مي شود). فرم هاي بازجويي وزارت اطلاعات در حراست دانشگاه توسط دانشجويان تكميل مي شود. دانشجويان از تحصيل محروم مي شوند يا به بهاي ادامه تحصيل مجبور به همكاري با وزارت اطلاعات مي شوند. مزدوران و لمپن هاي اطلاعاتي در كميته انضباطي و حراست به دانشجويان فحاشي و توهين ميكنند و اين همه امر عادي جلوه مي كند و در سكوت سپري مي شود.

دستگاه پليسي دولت ها يكي از مهمترين ابزارهاي دولت ها براي ديكته كردن هنجارهاي مطلقِ خود به جامعه هستند. شايد اگر به عملكرد جمهوري اسلامي در برخورد با مسئله حجاب و پاسخ جامعه به آن نگاه كنيم بهتر متوجه ساز و كار اين ديكتاتوري و پاسخ جامعه بشويم. امروزه حجاب آنچنان در جامعه رسوخ كرده است كه حتي اگر اجبار قانوني حجاب برداشته شود مدت ها طول خواهد كشيد تا مسير خود را در روند تاريخي باز يابد. امروز تا حدود زيادي متفاوت با 1357، حجاب به هنجارِ و بي حجابي به ناهنجار جامعه بدل شده است و شكي نيست كه دستگاه پليسي نقش بسيار مهمي در به هنجار كردن حجابِ مقبولِ جمهوري اسلامي داشته است.
تكيه بر اقتصاد نفتي، اين امكان را براي جمهوري اسلامي فراهم آورده تا با يك حاشيه اطمينان مناسب، مستقل و بدون در نظر گيري شرايط اقتصادي و اجتماعي نيروهاي مولد جامعه، در جهت منافع مادي و ايدئولوژيك خود گام بردارد. در اين ساختار اقتصادي، جمهوري اسلامي براي حفظ ثبات خود نيازي به توجه به خواست ها و نيازهاي جامعه ندارد. در چنين شرايطي كه كاملاً يكطرفه مقبوليت و ارضاي تمام نيازها وخواست هاي جامعه از مسير حاکمیت و به تبع، دستگاه پليسي آن مي گذرد، حتي محدوديت هاي ظاهري كه در يك دولت دموكراتيك بر روي عملكرد دستگاه پليسي ضروري است، ضرورت خود را از دست مي دهد.
دستگاه پليسي نقش سركوب و خفه كردن اعتراضات جامعه را، هر روز عريان تر، ايفا ميكند، روز به روز پا را فراتر مي گذارد و آنجا كه شرايط مادي اجازه دهد، اين پيشروي را با سرعت بيشتري دنبال خواهد كرد.
با پيشروي دستگاه سركوب، جامعه كه تمام هستي اش را در اختيار دستگاه پليسي مي بيند، براي حفظ آنچه داشته هاي خود مي پندارد، حداكثر با غرولند به عقب مي نشيند. و با هر عقب نشيني بخش ديگري از داشته هاي خود را از دست مي دهد. عملكرد دستگاه پليس، سركوب و سكوت براي حفظ آخرين جرعه هاي هستي، عادي و به هنجار جلوه مي كند.
در اين شرايط كه جامعه در برابر دستگاه پليسي هر روز عقب تر و عقب تر مي رود و خفقان هر روز گسترده تر مي شود و سركوب، زندان و محروميت از تحصيل شدن دانشجويان در سايه تكرار و درنده خويي عريانِ دستگاه هاي پليسي به امري عادي بدل شده است، پيش از هر اقدام ديگر، بايد دستگاه پليسي و امنيتي را مستقيماً نشانه رفت.
بايد در دانشگاه فرياد زد. نه پرسید و نه پاسخ خواست. باید عادت حضور آْنان كه در مقام قضاوت به خود اجازه مي دهند در مورد حضور يا عدم حضور دانشجو در دانشگاه تصميم گيري كنند را در هم شکست.
در شرايط فعليِ در جامعه نيز هر عمل سازماندهی شده اجتماعي، كه در راستاي خرق عادتِ خضوع در برابر دستگاه هاي پليسي گام بردارد، مي تواند نقش مهمي در شورانش توده ها، در اين فضاي رخوت بارِ سركوبِ مطلق و سكوتِ مطلق داشته باشد.

سهند احمدی
لینک جدید دانلود نشریه شورش

کلیک کنید
خشونت

*دوري از خشونت در رسوا كردن خشونت و طرد خشونت طلبان در ايجاد امنيت و صلح بسيار حائز اهميت است.



*پاسخ گاندي در دهه 1930 به اين پرسش كه يهوديان آلمان بايد در برابر هيتلر چه كار كنند: " آنان بايد دست به يك خود كشي جمعي بزنند تا وجدان عمومي را در سراسر جهان برانگيزند"

خود كشي دسته جمعي ارئه راهكاري است توسط پيامبر عدم خشونت براي مقابله با خشونت سازماندهي شده ي حكومتي كه بيش از هزاران هزار يهودي را در سراسر دنيا قتل عام كرد و جمله ي قبل از آن ارائه دهنده پيشنهادي است براي ايجاد امنيت و صلح. بي شك هر دو بيان كننده ي تفكري واحد براي مقابله با خشونت اند. طرد خشونت براي مفعولين خشونت تا وجدان فاعلان شايد كه آزرده شود.

تاريخ انسان تاريخ كنش و واكنش ميان خدايگاني و بندگي است و اين كنش زماني آغاز مي شود كه انسان بخواهد خود و آرزوي خود را بر ديگري تحميل كند. خشونت امري است واقعا موجود در كنش براي كسب منفعتي كه در تقابل و تضاد با منفعتي ديگر است. اين كنش همان پيكار تا پاي جان است براي تحميل خويش بر ديگري و از آن جهت تا پاي جان كه تضاد منافع به معناي براورده شدن نفعي در مقابل نابودي نفع ديگر است، به اين معني كه نمي توان دو منفعت در كنار هم براورده شود بلكه يك طرف براي كسب منفعت يا بايد نابود شود يا دست از كسب منفعت بكشد و دگرگون شود تا منفعت طرف ديگر برآورده شود.
خشونت از ذات خشن طبيعت انسان نشات نمي گيرد، كه با پند اخلاقي بر طرف گردد همچنين خشونت ساختاري حكومت ها از جنون آنان نشات نمي گيرد كه با آزردن و برانگيختن وجدانشان برطرف گردد. در عمل اجتماعي تخاصم و خشونت ميان افراد در تضادي ريشه دارد كه در ارتباط مستقيم با مفاهيمي همچون منافع طبقاتي، منافع اقتصادي و منافع سياسي است. از نظر دور نگه داشتن اين مفاهيم و عدم ريشه يابي خشونت ساختاري در تضاد منافع طبقاتي و اقتصادي همان ارائه راهكار احمقانه و فاجعه بار خودكشي دسته جمعي است.

ساختار حكومت از بالا و جنبش هاي اجتماعي از پايين، دقيقا در نقشي اين چنين -خدايگاني و بندگي- ظاهر مي شوند. بدين معني كه بين منافع جنبش هاي اجتماعي از پايين و ساختار قدرت از بالا تضادي آشتي ناپذير موجود است كه اين تضاد سبب مي شود، خشونت در رابطه آن ها موجود بوده و بازتوليد شود. در اين رابطه هر كنشي براي تحميل يكي بر ديگري به معني براورده شدن نفعي و نابودي نفعي ديگراست كه ‌لاجرم خشونت آميز است. به طور مثال گشت ارشاد خشونتي است از سمت ساختار قدرت براي كسب منفعتي - حفظ جامعه با معيارهاي ارزشي خود- كه در تضاد با منافع زنان است كه جامعه اي با معيارهاي متفاوت مي خواهد. طرح ارتقاي امنيت اجتماعي همان خشونت لازم براي سركوب اعتراضات خياباني مردم است و يا به صورت كلي تر پليس خشونت عينيت بافته حكومت است براي حفظ تحميل طبقه حاكم بر طبقه محكوم كه در تضاد با منافع طبقه محكوم است. پس همان طور كه مشخص است خشونت امريست موجود كه در رابطه ي تضاد آميز غير قابل انكار است.

در چنين رابطه ايي طرد خشونت امكان پذير نيست مگر با دگرگوني در ماهيت و منافع خود و يا نابود كردن خويشتن. بر فرض محال كه بتوان طرد خشونت كرد (به اين معني كه اگر باتومي بر سرت زدند بدون احساس درد با بوسيدن دست سرباز بگذاري باتوم ديگري هم بر سرت بكوبند) گرچه اين طرد خشونت در ايجاد امنيت از نوع ملي و صلح مبتني بر استثمار، فقر، بي كاري و نظمي كه ساختار قدرت چيده و قانوني كه قانون بندگي توست حائز اهميت است ولي در رسوا كردن خشونت و طرد خشونت طلبان كوچكترين نقشي ايفا نمي كند. پند اخلاقي طرد خشونت در برابر چنين خشونت دائما موجودي تنها نوعي پاسيفسيم و بي عملي تجويز مي كند كه از دل آن ايده ايي تحت عنوان "عملكرد با مشروعيت قانوني" بيرون مي آيد كه مي خواهد عملكرد جنبش هاي اجتماعي را تا آن حد محدود كند كه در حوزه ي قانون بگنجد در حوزه ي نظمي كه چيزي نيست مگر خشونت حاكم، كه به لباس قانون در آمده است. جالب آنكه زماني اين تئوري تا آن جا ريشه مي دواند كه عملكردي كه به دليل سركوب فراوان، محدوديت ها را تاب نياورده و از قانون موجود فراروي كرده است را نيز با برچسبي قانوني عرضه مي نمايند، غافل از آنكه اين مشي تنها به ارزشمند كردن قانوني - كه قانون بردگي طبقه محكوم و تحميل شده از طبقه حاكم است- مي انجامد. بردن هر عمل اجتماعي زير لواي قانون و سنجيدن آن با قانوني بودن و قانوني نبودن چيزي نيست مگر حفظ نظم موجود حفظ نظمي كه بر پايه و بن خشونت طبقه حاكم بر طبقه محكوم است و در نهايت چيزي نيست مگر حفظ خشونت طبقه حاكم.

هنگامي كه خشونت ساختار قدرت براي حفظ منفعت به كرسي نشسته اش لحظه لحظه بر مردم اعمال مي شود. پند اخلاقي طرد خشونت نه تنها كارايي ندارد و راه به جايي نمي برد بلكه از سمت توده دانشجو نيز احمقانه مي نمايد. اين حماقت در 17 آذر زماني كه سردمداران تحكيم در برنامه ايي كه خودشان بانيان آن بودند فرياد مي زدند كه برنامه تمام شده، از اين لحظه به بعد برنامه از آن ما نيست و ما هيچ مسئوليتي نداريم به وضوح مشخص مي شود و نشان مي دهد كه هيچ پند اخلاقي نمي تواند تاثيري بر واقعيتي كه موجود است بگذارد و توده دانشجو نشان مي دهد كه نيروي مادي را با نيروي مادي جواب مي دهد. علي رغم تمام حرف هاي اخلاقيون گيت ها كه خشونت عينيت يافته ساختار قدرت براي سركوب دانشجويان است توسط توده ي دانشجو شكسته مي شود. و دانشجو خود را تحميل مي كند. همچنين در پروژه دفن شهيد دردانشگاه دانشجو بار ديگر نشان مي دهد خشونت تحميل شده را با طرد خشونت پاسخ نمي دهد بلكه با ايستادني قهرآميز در مقابل خشونت حاكم است كه قصد در افشا سازي و رسوا كردن خشونت طلبان مي كند و نه با بي عملي و پاسيفيسم. و در مقابل تمامي پندها يي كه زير عنوان دعوت به هشياري و ... به دانشجويان داده شد دانشجويان واقعيت مادي را درك كرده و در مقابل خشونت مي ايستند و خود را تحميل مي كنند. با اين تحميل به تمامي اينگونه پند ها نيشخند حماقت مي زنند.

همايون جهانگير
سرمقاله شورش

دوشنبه ۵ اسفند ماه ۸۷ دانشجویان پلی­تکنیک در اعتراض به دفن قربانیان جنگ در دانشگاه تجمعی با عنوان «دانشگاه گورستان نیست» برگزار می کنند. ۵ تن از قربانیان جنگ یا «شهدای گمنام» با حضور گسترده دانشجویان بسیجی دانشگاه­ های مختلف و اعضای پایگاه ­های مقاومت بسیج ادارات و مناطق و نواحی و ... یا به بیان برگزارکنندگان مراسم «با حضور پرشور مردم» در دانشگاه دفن می­شوند. ظاهراْ دانشجویان از اعتراض خود نتیجه­ای نمی­گیرند. مشت و لگد و... و بازداشتِ از چند ساعت تا سه - چهار روزه­ی بیش از ۷۰ دانشجو، بازداشت ۴ دانشجوی دیگر در صبح سه­شنبه که هنوز هم در زندان روزگار می­گذرانند، احضارهای گسترده به کمیته انضباطی، احکام سنگین محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات و ممنوع الورود شدن به دانشگاه و ... همه­ی چیزی است که از این اعتراضات عاید دانشجویان می­شود. مساله اینست: در برابر این همه تاوان، اعتراضات دانشجویان چه دستاوردی برایشان به همراه داشته است؟ این سوال را پیش روی هر دانشجوی محروم از تحصیل بگذارید، جوابِ درستی نخواهید شنید. دانشجویان صرفاْ معترضند. شاید همه آنها قبل از برگزاری مراسم می­دانستند اعتراض­شان راه به جایی نخواهد برد، همه آنها احضار به کمیته انضباطی و محرومیت از تحصیل را پیش­بینی می­کردند. پس به راستی چرا اعتراض کردند؟ چرا آنها همچون دانشجویان دانشگاه تهران بی­تفاوت از کنار پروژه دفن قربانیان جنگ در دانشگاه نگذشتند؟ شاید آنها به برگزاری تجمع و به «مرگ بر دیکتاتور» را فریاد زدن؛ به اعتراض کردن راضی هستند. شاید اینکه چند روزی اخبار اعتراض و بازداشت و ... در سایت­ها، رادیوها و شبکه ­های ماهواره­ای خارج از کشور مطرح شده، ارضایشان کرده باشد.

۵ اسفند تنها یک نمونه است. اعتراض دانشجویان و بازداشت­شان و محرومیت­شان از تحصیل داستانی است که بارها و بارها در این چند ساله تکرار شده و تا به حال به هیچ نتیجه­ی مشخص و تغییر ملموسی منجر نشده است. بارها و بارها دانشجویان «مرگ بر دیکتاتور»، «وزیر بی­لیاقت استعفا استعفا»، «رییس انتصابی نمی­خوایم نمی­خوایم» را فریاد زده­اند. اما دیکتاتور روزبه­روز هارتر شده و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی، سرکوب و خفه کردن مخالفان و معترضان حریم دیکتاتور را بی­وقفه و به شدیدترین شکل به انجام می­رسانند. وزیر استعفا نداده که هیچ، با قدرت مشغول پیشبرد برنامه­ های دولت اسلامی در راستای اسلامی کردن دانشگاه­ ها است. رییس انتصابی هم همچنان در طبقه هفتم ساختمان فارابی بر کرسی ریاست لمیده و کمیته انضباطی به مثابه مشت آهنین وی، وظیفه سرکوب اعتراضات دانشجویی را به بهترین شیوه انجام می­دهد. اما دانشجویان معترض! این بیچاره­ ها ، یا در اوین میهمان وزارت اطلاعات رژیم هستند یا پشت نرده ­های دانشگاه، از رییس انتظامات دانشگاه التماس می­کنند تا به آنان برای دقایقی اجازه ورود به دانشگاه داده شود؛ در کمیته انضباطی دانشگاه توبه­نامه و ندامت­نامه­ای نوشته­اند، در ساختمان نهاد رهبری، معاونت دانشجویی و طبقه هفتم فارابی (ساختمان ریاست دانشگاه) خود و والدینشان از مسئولان دانشگاه درخواست عفو و بخشش و لغو محرومیت از تحصیل داشته­اند.

حال سوال این است: چرا دانشجویان در رسیدن به خواست­ها و اهداف خود ناکام می­مانند؟ چرا حتی قدرت دفاع از حق تحصیل خود را هم ندارند؟ چرا حتی نمی­توانند در اعتراض به محرومیت­شان از تحصیل و زندانی شدن دوستان­شان، تجمعی اعتراضی برگزار کنند؟ آنها برای به کرسی نشاندن خواست­شان در دانشگاه چه کم دارند؟

پاسخ یک کلمه است: «تشکیلات» . این قدرتی است که دانشجویان از آن بی­بهره­اند .

شورای صنفی دانشگاه که خود را «نماینده واقعی دانشجویان» معرفی می­کند ، ظاهراً زندانی شدن دانشجویان و محرومیت آنان از تحصیل را امری بی­ارتباط به خود می­داند. شورای صنفی قرار نیست فعالیت سیاسی بکند! شورای صنفی پلی­تکنیک فقط یک کار بلد است: با مسئولان محترم دانشگاه سر یک میز بشیند و مسائل و مشکلات و انتظارات دانشجویان را به مدیریت محترم منتقل کند، بیانیه­ای صادر کند و در آن خود را «منتخب دانشجویان دانشگاه» و «نماینده واقعی دانشجویان» بخواند و البته در پایان بیانیه، بر این تاکید کند که در صورت بی­توجهی مسئولان به خواست­های دانشجویان این شورا در دفاع از حقوق دانشجویان از هیچ اقدامی دریغ نمی­کند ! زنده باد شورای صنفی !

البته همه می­دانند که شورای صنفی پای عمل که برسد، هیچ غلطی نمی­کند. چون نمی­خواهد و اگر بخواهد، نمی­تواند. چرا؟ به یک دلیل کاملاً واضح: «نماینده واقعی دانشجویان» پشتوانه­ی دانشجویی ندارد!

درباره انجمن اسلامی دانشجویان، حرف زدن از تشکیلات، دست­کم در چند سال اخیر خنده­دار است. این البته سوای ایرادهای اساسی است که به بینش ارتجاعی و رویه­ی­­ محافظه­کارانه­ی انجمن وارد است. در ماجرای پنجم اسفند، انجمن اسلامی پلی­تکنیک، ناتوان از حل مساله صورت مساله را پاک کرد: در مراسم شرکت نمی­کنیم و از دانشجویان می­خواهیم با حفظ هوشیاری وارد بازی مرتجعان و اقتدارگرایان نشوند! انجمن پلی­تکنیک با اتخاذ چنین موضعی عملاً همدست ارتجاع شد. به عبارت دیگر انجمن اسلامی حتی اگر تشکیلات هم داشت دردی از دردهای دانشجویان را دوا نمی­کرد.

بی­برنامگی و نبود کار تشکیلاتی ، حتی در معدود نشریات دانشجویی موجود نیز دیده می­شود. هیچ نشریه­ای را نمی­توان یافت که منظم و منسجم انتشار یابد و در دانشگاه جریان­ساز باشد.

آنچه برای تغییر وضعیت موجود دانشگاه و تحقق خواست­های دانشجویان یک ضرورت است، هدفمندی فعالیت­های آنان است. تا زمانی که فعالیت دانشجویی، واکنشی، مقطعی و بی­برنامه دنبال ­شود، به هیچ نتیجه­ای نخواهد ­رسید.

دانشجویان هنگامی به خواست­های خود می­رسند که خود را به عنوان «یک قدرت واقعاً موجود» به مسئولان دانشگاه تحمیل کنند. دانشجویان زمانی «یک قدرت واقعاً موجود» محسوب می­شوند که قادر باشند هر زمان که اراده کنند، مدیریت دانشگاه را از کار بیندازند و خود اداره و کنترل دانشگاه را در دست گیرند. لازمه­ی­­ چنین قدرتی انسجام و اتحاد اکثریت قابل توجهی از دانشجویان بر مبنای خواست­ها و منافع مشترک­شان است. چنین اتحادی زمانی وجود می­یابد که دانشجویان به فهم مشترک از منافع مشترک رسیده باشند و لزوم اتحاد برای حفظ این منافع را درک کرده باشند. در این صورت خواست و تلاش عمومی دانشجویان در دفاع از حقوق و منافع­شان در قالب یک «تشکل دانشجویی» بروز می­یابد. چنین تشکل قدرتمندی، «ابزار اعمال اراده» دانشجویان خواهد بود. روزی که چنین تشکلی موجودیت یابد، دانشجویان، تصمیم­گیرندگان و مدیران واقعی دانشگاه خواهند بود. مسئولان دانشگاه بدون درنظر گرفتن خواست دانشجویان قدرت اتخاذ کوچکترین تصمیمی را نخواهند داشت. محرومیت از تحصیل حتی یک دانشجو، به معنای رویارویی مدیریت دانشگاه با همه دانشجویان خواهد بود. بازداشت حتی یک دانشجو، اعتصاب همه دانشجویان و تعطیلی یک دانشگاه را به دنبال خواهد داشت. آن روز، دست حاکمیت از دانشگاه کوتاه خواهد شد.

اما تا آن روز، هر روز دختر دانشجویی به جرم عدم رعایت پوشش اسلامی! مورد بازجویی و بازخواست وقیحانه­ی ماموران انتظامات دانشگاه قرار می­گیرد، دانشجویی به کمیته انضباطی احضار می­شود، از تحصیل محروم می­شود، به دانشگاه ممنوع­الورود می­شود، به زندان می­افتد و شکنجه می­شود. تا آن روز، هر روز وزارت علوم طرحی را برای اسلامی کردن دانشگاه ها – این کارخانه­ های انسان­سازی رژیم خمینی - اجرایی می­کند، نابرابری و آپارتاید جنسیتی در آموزش عالی گسترده­تر می­شود، عده بیشتری از بسیجی­ها به لطف اختصاص سهمیه ­های 40 درصدی دانشجو می­شوند، دانشگاه اسلامی­ تر می­شود!

حال پرسش اساسی این است: «تشکل دانشجویی» چگونه وجود می­یابد؟

ادامه سرکوب فعالین دانشگاه پلی تکنیک

سعید کوهی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته برق دانشگاه پلی تکنیک و روشنک فانی دانشجوی کارشناسی رشته فیزیک این دانشگاه، ازدانشجویان سوسیالیست پلی تکنیک به اتهام برگزاری و سازمان دهی سلسله اعتراضات دانشجویان پلی تکنیک که در اسفند ماه 87 علیه پروژه دفن قربانیان جنگ در دانشگاه درگرفت، هرکدام به "منع موقت از تحصیل به مدت یک نیمسال با احتساب سنوات به انضمام محرومیت از تسهیلات رفاهی از قبیل وام، خوابگاه و ... تا پایان یک نیمسال محرومیت" محکوم شدند.

لازم به ذکر است که سعید کوهی مجددا در تاریخ 3 خرداد 88 به کمیته انضباطی احضار شده است. همچنین روشنک فانی پیش از این بارها و بارها در کمیته انضباطی و حراست دانشگاه در ارتباط با فعالیت های سیاسی و اجتماعی تحت بازجویی نیروهای امنیتی داخل و خارج از دانشگاه قرار گرفته است.
شورش


شماره 2 نشریه شورش منتشر شده در دانشگاه پلی تکنیک را از اینجا دانلود کنید



بازداشت گسترده فعالین کارگری و اعضای کمپین یک میلیون امضا در مراسم روز جهانی کارگر
.

به گزارش کمیته پیگیری ایجاد تشکل‌های آزاد کارگری امروز جمعه یازدهم اردیبهشت(روز جهانی کارگر) ساعت ۱۷ براساس فراخوانی که از طرف کمیته برگزاری مراسم اول ماه مه متشکل از( کمیته پیگیری ایجاد تشکل‌های آزاد کارگری /سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه/ سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه/ اتحادیه آزاد کارگران ایران/ هیأت مؤسس بازگشایی کارگران نقاش و تزیئنات ساختمان/ کانون مدافعان حقوق کارگر/ شورای همکاری فعالین و تشکل های کارگر / کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری/ شورای زنان/ جمعی از فعالین کارگری) منتشر شده بود ، جمعی از کارگران و دانشجویان و زنان برای حضور در این مراسم به پارک لاله- میدان اب نما آمدند.

براساس گزارش کمیته پیگیری ایجاد تشکل‌های آزاد کارگری تعدادی از کارگران، زنان، فعالین‌ کارگری دستگیر و یا مورد ضرب و شتم نیروهای انتظامی، اطلاعات و لباس شخصی‌ها قرار گرفتند.


اما بعداز ظهرجمعه، کسانی که در حال جمع شدن در میدان آبنما بودند پیش از آنکه پلاکاردهایشان را دربیاورند و یا شعاری بدهند با برخورد خشونت آمیز پلیس مواجه شدند. به گفته حاضران ماموران پلیس با خشونت بسیار به مردم حمله می کردند به طوری که سر وصورت بسیاری خونین شده بود، حتی پلیس های مرد به شدت زنان را به ویژه فاطمه شاه نظری یکی از فعالان کارگری را کتک زدند.

پلیس پس از حمله به شرکت کنندگان تعداد بسیاری را بازداشت کرد و ابتدا به کلانتری وصال در خیابان انقلاب منتقل کرد. سپس زنان بازداشت شده را که ۱۹ نفر بودند به بازداشتگاه وزرا منتقل کردند. به گفته مامورانی که زنان را منتقل می کردند تعداد مردان بازداشت شده ۱۵۰ نفر ذکر شدو برخی دیگر از ماموران تعداد را ۸۰ نفر ذکر کردند. از وضعیت مردان بازداشت شده خبر دقیقی در دست نیست. گفته می شود که عده ای را به اوین و عده ای دیگر را به بازداشت گاه های نیروی انتظامی منتقل کرده اند.

تاکنون از میان اسامی رسیده بازداشتی تعدادی از آنها اعضای تشکل های شورای همکاری، کمیته هماهنگی ایجاد تشکل های کارگری، اتحادیه آزاد کارگران، کانون مدافعان حقوق کارگر، کمیته پی گیری از جمله مریم حاج محسن، پروانه قاسمیان، فاطمه شاه نظری، شریفه، محمد فرجی، بهروز خباز، جعفر عظیم زاده، زانیار احمدی، محمد اشرفی، علی رضا تقفی ، محسن تقفی ، سعید مقدم وسعید یوزی هستند و همچنین از اعضای کمپین یک میلیون امضا نیکزاد زنگنه، امیریعقوبعلی، کاوه مظفری ، پوریاپوشتاره، طاها ولی زاده جزو بازداشت شد گان هستند.

اسامی بازداشت شدگان روزجهانی کارگر در تهران

جعفر عظیم زاده (رييس هيئت مديره اتحاديه آزاد کارگران ايران)، منصور حیات غیبی (از اعضای هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه)، شاپور احسانی راد (نماینده اخراجی کارگران کارخانجات نورد و پروفیل ساوه)، بهزاد خباز، غلامرضا خانی، خانم ثقفی، مریم حاج محسن، پروانه قاسمیان، فاطمه شاه نظری، شریفه، محمد فرجی، فرج الله سعدی، محمد اشرفی، علی رضا تقفی ، محسن تقفی ، سعید مقدم،سعید یوزی،بهروز خباز، مریم محسنی، فایق کیخسروی و زانیار احمدی، نجما رنجبران، علی معدب، سعید سجودی، جمال سید علی، سیروس رهیاد، خمید قربانی، سید جواد موسوی (از فعالان دانشجویی) و یکزاد زنگنه، امیریعقوبعلی، کاوه مظفری ، پوریاپوشتاره، طاها ولی زاده، جلوه جواهری(از اعضای کمپین تغییر برای برابری)