جاده ها با خاطره ي قدم هاي تو بيدار مي مانند
كه روز را پيش باز رفتي،
هر چند
.........سپيده
..................تو را
از آن پيش تر دميد
كه خروسان
.................بانگ سحر كند
.
زنجير سرد و به بند كشيدن انديشه، تاريخ مكرر ظلم و حركت، تاريخ سياهي و نگاه انديشه ي رها شده به رهايي، نعره ،گلوله، ميله و فرياد رهايي.
..
باز توهم جباران تاريخ كه نادانند انديشه نه به بند مي شود و نه مي ميرد، مي رويد و رشد مي كند و از پس ميله ها، قل و زنجير ها مي گشايد و ريشه مي دواند و باز حركت و فرياد... .

فريادي كه مي لرزاند، فرياد تغيير و رها شدن از بندها، اين است انديشه عابد كه بايد به بند كشيده مي شد.
..
از پلي تكنيك اخراج شد كه شايد اين انديشه به بند شود ، بارها بازداشت و زندان شد كه شايد اين انديشه به بند شود، شكنجه، تهديد و تطميع كه شايد اين انديشه به بند شود . اما نه سكوت، كه فرياد رهايي هر بار پاسخ عابد بود. اكنون باز زندان كه انديشه را به بند كني؟
..
فرياد مي زنيم، مي ستيزيم، انديشه مي رويانيم و مي شكنيم، در راه انديشه اي كه تكروي اسم مستعارش بود. اين است كه به نام دانشجويان سوسياليست پلي تكنيك فرياد مي كنيم، تا رهايي از بند ....
..
ما در عتاب تو مي شكوفيم
درشتاب ات
ما در كتاب تو مي شكوفيم
در دفاع از لبخند تو
................... كه يقين است و باور است
.
دريا به جرعه يي كه تو از چاه خورده اي حسادت مي كند

.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

یه همتی کنید خبراتون زیاد تکراری نباشه ;)